کانون جوانان محله صد دستگاه نويسندگان شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : مسئول وب
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: ببخشید آقا! می تونم کمی به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت،یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود،او را به دیوار کوفت و فریاد زد: مردیکه عوضی.....مگه خودت ناموس نداری؟؟.....خجالت نمی کشی؟؟....بزنم.....؟؟ جوان اما،خیلی آرام،بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد،همانطور مودبانه . متین ادامه داد: خیلی عذر میخوام،فکر نمی کردم این همه عصبانی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می کنن و لذت می برن، گفتم من حداقل از شما اجازه بگیرم ،که نامردی نباشه...... حالا هم یقمو ول کنین،از خیرش گذشتم........ مرد خشکش زد...همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد....... نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |